کوچه آشتیکنان قسمت نهم
مهتاب به رومن اشاره می کند که بنشیند. سپس رو به محسن میگوید : ” کاش الهه هم میآمد.” -خودت که میشناسیش. مخالف این برنامههاست. پونه یک کاغذ بزرگ که روی آن حروف الفبا...
مهتاب به رومن اشاره می کند که بنشیند. سپس رو به محسن میگوید : ” کاش الهه هم میآمد.” -خودت که میشناسیش. مخالف این برنامههاست. پونه یک کاغذ بزرگ که روی آن حروف الفبا...
طاهره دستش را دور بازوی مهتاب حلقه کرده است. گوشش به مهتاب است که ماجرای آن شب بازگشت از ساحل را برایش تعریف میکند. -میدونی الهه چی میگه؟ میگه محسن از اون شب تا...
صدای زنگ که میآید مهتاب خمیر کرپ را رها میکند. در خانه را تا انتها باز نکرده است که محسن آشفته و عجول وارد میشود. مهتاب قاشق خمیری به دست میپرسد: -پس الهه کو؟...
مهتاب پالتویش را به جالباسی کنار در آویزان میکند. روی زمین خم میشود تا بند کفشهایش را باز کند. الهه سبد میوه به دست میگوید : در نیاور. مهمانهای دیشب همه با کفش آمدند...